22- گزارش به خاک آتش : روضه خوانی و منبر رفتن بچه ها در اتوبوس
از همان اول که اتوبوس به مقصد کربلا و اول از همه به مقصد مزار "طفلان مسلم" راه میافتد، حاج آقا رحیمی که از روحانی بودن فقط عبا و عمامهاش را ندارد، میکروفون را به دست میگیرد و با اشاره به اینکه الان داریم از کنار بزرگترین و مهمترین و باارزشترین قبرستان جهان اسلام رد میشویم، حدیثی را نقل می کند که اگر کسی هفت بار سوره قدر، سه بار حمد، سه بار ناس، سه بار فلق و سه بار آیت الکرسی را بخواند و ثوابش را به روح مؤمن یا مؤمنانی هدیه کند، فرشتهای به نام «نقاله» از آن لحظه تا روز قیامت هم برای صاحب قبر و هم کسی که این عمل را انجام داده است طلب مغفرت میکند. آقای رحیمی توصیه میکند حالا که وقت وسیعی داریم و قبرستان وادی السلام هم بیست کیلومتر است، این عمل را انجام دهیم و ثوابش را به همه ارواح مؤمن مدفون در این قبرستان هدیه کنیم تا ذخیرهای برای آن دنیای خودمان هم باشد.
بعد توصیه میکند که در این شبهای باقیمانده از سفر، نماز شب را فراموش نکنیم و بعد میرود سراغ حکایتها و روایاتی که از ثواب صلوات در آنها سخن گفته شده است از جمله به ماجرای خوابی که برای بانو مجتهده امین بعد از مرگش دیده اند و ثواب صلوات فرستادنهای او را بیش از فعالیتهای دیگرش بر شمرده اند و ماجرای مشابهی درباره حاج شیخ عباس قمی و ... میگوید و فضای اتوبوس را معطر می کند به ذکر مداوم صلوات.
خود آقای خانی زاده هم جانم حسین جانم حسینی را دم میگیرد که همه با او همراهی میکنند و بعد میگوید واقعاً کربلا ، مداح احتیاج ندارد همین نگاه کردن به زمین راه کربلا اشک آدم را در میآورد.
پس از آن آقای سعیدی فر میکروفون را میگیرد و اشاره میکند به مسابقه ای وبلاگی که در آن این سؤال پرسیده شده بود که منظور از "الف دزفول" یعنی چه ؟ همین سؤال را از حاضران هم میپرسد و بعد میگوید در این مسابقه خانم " یک ایرانی" که اسمش را هم بلد نیست یا شاید قرار نیست یادش باشد برنده شده اند که در همین جا با تقدیر از ایشون جایزه را تقدیمشان میکنیم.
دوباره پدر نخود میکروفون را دست میگیرد و دو سه حکایت از فضایل زیارت امام حسین "ع" و خاک کربلا میگوید. قبلش مدیر سبز پوش کاروان با خنده میگوید خوب شد ما برای این اتوبوس مداح نیاوردیم و رو می کند به آقای رحیمی و می گوید و خوب شد شما پول نمیگیری!
حالا دیگر نوبت خود حاج صادق احسانبخش است که برود منبر. او درباره کربلا و فضیلت زیارت کربلا می گوید و جا به جا صدایش میلرزد. از اینکه ما را زائران کربلا میشناسند نه نجف با آنهمه عظمتش، از استقبال خوب بچهها از زیارتهای نیمه شب تشکر میکند، از تکروی برخی بچهها گلایه و بر کار جمعی تأکید میکند و میگوید فکر نکنید ثواب ده دقیقه معطل دوستی شدن بیشتر از ده دقیقه بیشتر زیارت خواندن است. از استفتایی در همین باره از امام خمینی میگوید و خاطرهای از ایشان که در سفرهای مشهد که با دوستانشان مشرف میشدند کارهای نظافت و چای گذاشتن و غذا درست کردن را امام انجام میدادند تا دوستانشان به زیارت بیشتر برسند و این کار را مهمتر از خود زیارت میدانستند.بعد میرود سراغ ماجرای علی بن یقطین و امام موسی بن جعفر"ع" و بعد حرف می رود سر اینکه چرا گنبد مولا علی "ع" پرچم ندارد. از بقیه سؤال می کند یکی دو نفر درست جواب میدهند که چون روی گنبد ، علامت "الله" است و پرچم مولا نباید بالاتر از "الله" باشد و توضیح میدهد که همین "الله" هم برای این است که یادمان باشد علی هم بندهای از بندگان خدا بوده،نه آنطور که برخی غلو کنندگان میگویند در حد خدا!
از شب قدر پارسال هر کس میگوید که کجا و چگونه بودهاید که زیارت آقا را برایتان نوشتهاند. حالا هم از خودشان بخواهید که در ماه آینده که شب قدر بعدی ماست، باز هم زیارتشان را نصیبمان کنند. بعد رو میکند به خود آقا و میگوید: آقا جان ! هر دیدی بازدیدی دارد، حالا که خدمتتان رسیدهایم، اگر باز هم توفیق حضور پیدا شد که هیچ وگرنه میدانی که شب اول قبر، چه شب سختی است؛ آنموقع به بازدید ما بیا. و اشک امانش نمیدهد.
نفر بعدی آقا جواد حاج سالار است که حدیث «الفرصة تمُرُ مَرَّ السحاب» را نقل میکند و میگذارد کنار حدیث «المؤمن کَیّس» و میگوید زرنگ باشید و از این فرصت کربلا نهایت استفاده را بکنید وگرنه میدانید که : ان الانسان لفی خسر ! بعد، یک توصیه جالب میکند و آن اینکه دوستانی که پیشتر به کربلا مشرف شده اند گفتهاند سعی کنید در هنگام حضور، با چشمانتان در زوایای حرم و زوایای ضریح دقیق شوید و در ذهنتان فیلم بگیرید و بعد چشمانتان را ببندید و سعی کنید این تصاویر را ثبت و ضبط کنید تا بعداً بتوانید آن را بازبینی کنید و حسرت نخورید.
حاج صادق میگوید خوشحالم که استعدادهای موجودمان خودش را در این مسیر نشان داد و بعد قرار میشود که من شعر بخوانم. سالهای کودکی شعر «خط خون» ِ استاد سید علی موسوی گرمارودی را حفظ کرده بودم و در مجامع و جلسات مهم میخواندم؛ شعری بسیار پرمغز و با مضامین عالی که هر سطرش دنیایی دارد. نمی دانم از آن شعر ده پانزده صفحهای چه مقدارش در ذهنم باقی مانده است اما میخوانم:
درختان را دوست میدارم / که به احترام تو قیام کردهاند/ و آب را / که مهر مادر توست...
درست شعر که تمام میشود از بوق اتوبوسهای کناری معلوم میشود که رسیدهایم به مزار «طفلان مسلم»...
* این هم لینک دانلود همان مقداری که از این شعر یادم بود و زحمتش را نخود کشیده است.
سلام در این ایام واقعا خواندن مطالب شما مثل روضه میماند به امید همسفر بودن با شما ودوستانتان توانا
بیچاره من بیچاره من بیچاره دل کم سعادت من